ایمانِ کافر
برای این که بت پرست نباشی، کافی نیست که بت ها را شکسته باشی؛ بایستی خویِ بت پرستی را ترک گفته باشی. نیچه

Monday, March 03, 2003

نمی دانم شما قضيه یِ نورِ محمدی را شنيده ايد يا نه ؟
مسلمانان باور دارند که پیش از پيدايشِ جهان، خداوند محمد را برایِ رستگاریِ جهان آفريده بود. اين موضوع، شاید از بابِ اولِ انجيلِ يوحنا که می گويد: «در ابتدا کلمه بود، و کلمه نزدِ خدا بود و کلمه خدا بود. همه چيز به واسطه یِ او آفريده شد و...»، با اندکی تغيير به عاريت گرفته شده است. مسلمانان بر اين باورند که اين نور، در کمرِ آدم قرار گرفت و نسل اندر نسل انتقال يافت تا به عبدالله رسيد و عبدالله اين نور را در رحمِ آمنه کاشت، که حاصل آن محمد شد. اين موضوع باعث می شود که مسلمانان بر اين باور باشند که تمامی پدران و آبا و اجدادِ محمد، خداپرست بوده اند؛ يکی از دليل هایِ آن هم وجودِ اين نورِ محمدی است. زيرا اين نور در کمرِ هيچ مشرکی نمی تواند قرار بگيرد.
حال داستانی را در اين زمينه بخوانيد:
عبدالله همراهِ پدرش داشته می رفته است که چشمش به زنی می افتد -آن زن خواهرِ ورقه ابن نوفل بوده است که مطالعاتِ فراوانی در موردِ مسيحيت داشته و به اين دين گرويده بوده است-. اين زن به عبدالله پيشنهاد همخوابگی می دهد و عبدالله چون با پدرش بوده، سر باز می زند، و همان شب با آمنه نزديکی می کند و فردایِ آن روز هم سراغِ آن زن می رود، واین بار، عبدالله به او پيشنهادِ همخوابگی می کند؛ ولی اين بار، آن زن نپذيرفته، و به عبدالله می گويد که ديروز در تو نوری بود که من دوست داشتم آن نور در رحم من قرار گيرد، ولی امروز ديگر آن نور در تو نيست، و من هم ديگر تمايلی بر تو ندارم.
البته در کتاب هایِ تاريخی از اين گونه داستان ها که پیش از ازدواج عبدالله زنان بسياری به دليل وجود نوری در وجودِ او، به وی پيشنهادِ همخوابگی می کنند، وجود دارد، که در همه ی ِ اين داستان ها، عبدالله به گونه ای موفق نمی شود. اين داستان را ابن هشام گفته بود، البته برخی ديگر آن را به گونه ای مناسبتر ذکر می کنند. از جمله ابن شهرابن آشوب چنين نقل می کند:
در مكه زنى ‏بود به نامِ «فاطمه دختر مرة‏»، كه كتاب ها خوانده، و از اوضاع‏ِ گذشته و آينده اطلاعاتى به دست آورده بود. آن زن روزى عبدالله ‏را ديدار كرده بدو گفت: تویى آن پسرى كه پدرت صد شتر براىِ ‏تو فدا كرد؟ عبدالله گفت: آرى. فاطمه گفت: حاضرى يك بار با من هم بستر شوى و صد شتربگيرى؟ عبدالله نگاهى بدو كرده گفت: اگر از راهِ حرام چنين درخواستى دارى كه مردن براىِ من ‏آسانتر از اين كار است، و اگر از طريقِ حلال مى‏خواهى، كه ‏چنين طريقى هنوز فراهم نشده؛ پس از چه راهى چنين درخواستى ‏را مى‏كنى؟ عبدالله رفت و در همين خلال پدرش عبد المطلب او را به ‏ازدواجِ آمنه در آورد و پس از چندى آن زن را ديدار كرده و ازروى آزمايش بدو گفت: آيا حاضرى اكنون به ازدواج من درآئى ‏و آنچه را گفتى بدهى؟ فاطمه نگاهى به چهره یِ عبدالله كرد و گفت: حالا نه، زيرا آن نورى كه در صورت داشتى رفته. سپس از او پرسيد: پس از آن گفتگوىِ پيشين تو چه كردى؟ عبدالله داستان ازدواج خود را با آمنه براى او تعريف كرد. فاطمه گفت: من آن روز در چهره یِ تو، نورِ نبوت را مشاهده كردم و مشتاق بودم كه اين نور در رحمِ من قرار گيرد، ولى خدا نخواست، و اراده فرمود آنرا در جاىِ ديگرى بنهد؛ و سپس چند شعر نيزبه عنوان تاسف سرود. و گفته‏اند: هنگامى كه عبدالله بدو برخورد، سفيدىِ خيره كننده‏اى ميانِ ديدگانِ عبدالله بود، همانندِ سفيدىِ ‏پيشانىِ اسب...
البته اين داستان برطبقِ روايتِ بالا، موردِ پذيرش مسلمانان است؛ اما در موردِ اين داستان پرسشی اساسي مطرح است و آن اين است که چگونه زنان بسياری در آن زمان از وجودِ اين نور خبر داشتند، ولی خودِ عبدالله از وجودِ آن بی خبر بوده است. اگر درباره یِ تاريخِ اسلام مطالعه ای داشته باشيد، انواع و اقسام پيشگويي ها در مورد نبوت محمد توسط يهوديان و مسيحيان را خواهيد ديد؛ ولی پس ازادعایِ نبوت او، ديگر هيچ خبری از آن همه پيشگونيست، و هيچ يهودی و مسيحی ای ادعایِ نبوت او را قبول نمی کند. البته ذکرِ اين نکته خالی از لطف نيست که مسلمانان به دلايلِ بسيار، سلمان فارسی را مسيحی می دانند.(در حالی که حتی در آن زمان، افراد زيادی گفته های محمد را ناشی از تلقينات زرتشتیِ سلمان می دانستند که محمد منکر شده و حتی آیه هایی هم در اين باره می خواند). اما اين که پدرانِ محمد همگی خداپرست بوده اند، برای مسلمانان از اهميتِ زيادی برخودار است. اما برایِ سنجشِ درستی اين ادعا، مطالب زير را بخوانيد :
1) می دانيد مناف و غزی نام دو بت بوده است و عبدامطلب نام دو فرزند خود را عبدالمناف و عبدالعزی گذاشته بوده. اگر عبدالمطلب یکتا پرست بوده، چگونه نامِ فرزندان خود را چنين نهاده است؟(درباره یِ نام خودش می گويند که در کودکی، زمانی بر پشتِ شترِ همراهِ عمويش «مطلب» سوار بوده و مردم گمان می کنند که او بنده یِ مطلب است؛ و او را به عبدالمطلب می خوانند و اين نام بر او می ماند؛ وگرنه نام واقعيش شيبة الحمد بوده است).
2) موضوع ديگر، اشاره یِ خود قرآن است. در قرآن، نام پدر ابراهيم آزر گفته شده و در خودِ قرآن بارها بر بت پرست بودنِ آزر اشاره شده است؛ از جمله سوره انعام آيه یِ 74: «هنگامى كه ابراهيم به پدرش آزر گفت: آيا بتان را براى خود، خدا و معبود گرفته‏اى؟ براستى كه من تو و قومِ تو را در گمراهىِ آشكارى مى‏بينيم.». سوره یِ مريم آيه هایِ 41و42: «ابراهيم را در كتاب ياد كن كه بسيار راستگو و پيغمبر بود، آن گاه كه به پدرش گفت چرا مى‏پرستى چيزى را كه نمى‏شنود و نمى‏بيند و بى‏نياز نمى‏كند تو را ازچيزى.». سوره یِ شعراء آيه هایِ 69تا71: «بخوان برايشان خبرِ ابراهيم را هنگامى كه به پدرش و قوم اوگفت: چه مى‏پرستيد؟ گفتند: بت ها را مى‏پرستيم و در برابرِ آن ها پيوسته پرستش كرده و هستيم.». سوره یِ مريم آيه یِ46: اى ابراهيم، آيا از معبودانِ من روگردانى؟ اگر دست برندارى تو را سنگسار كرده و سالهاى بسيار از من دورى كن.».
اگر بخواهيم از ديدگاه مسلمانان به قضيه نگاه کنيم، اين داستانِ نور محمدی و قرار گرفتن آن در کمرِ عده ای بت پرست را چگونه می توان تفسير کرد؟ من که تفسير الميزان و کتاب هایِ مذهبی ديگر را خواندم، ولی دلیل هایِ آن ها به نظرم منطقی نيامد شما چطور؟
برگرفته از «اسـلـام و قـرآن»


********************************************************

» خانه