ایمانِ کافر
برای این که بت پرست نباشی، کافی نیست که بت ها را شکسته باشی؛ بایستی خویِ بت پرستی را ترک گفته باشی. نیچه

Tuesday, March 04, 2003

سه شور، ساده، اما بغایت نیرومند، بر زندگانیِ من فرمان رانده اند: آرِزویِ عشق، پی جوییِ دانش، و دلسوزیِ توانفرسایِ درد و رنجِ انسانیت. این شورها، چونان بادهایِ سهمگین، مرا در جریانِ سرکِشِ خود، بر اقیانوسِ ژرفِ افسرده دلی، سرگردان ساخته، تا آستانه یِ ناامیدی برده اند.
در پیِ عشق بوده ام؛ نخست بدان رو که عشق نشئه می آورد؛ نشئه ای چنان شگرف که چه بسا خواسته ام برایِ چند ساعت از این شادی، از باقیمانده یِ عمرم بگذرم. باز در پیِ عشق بوده ام؛ از آن روی که عشق، تسکین دهنده یِ تنهایی است. تنهاییِ هراس انگیزی که چون انسان بدان دانستگی یابد، چنان می نماید که از فرازِ لبه یِ دنیا، به تیره مغاکی سرد و بیجان و بی انتها می نگرد. سرانجام، باز هم در پیِ عشق بوده ام، زیرا که در پیوندِ عشق - دریک مینیاتورِ عرفانی - ، چشم اندازِ بهشتی را که قدیسان و شاعران به تصویر درآورده اند، دیده ام. این است آن چه من در جستجویش بوده ام، هر چند ممکن است برایِ زندگانیِ انسانی قابلِ حصول ننماید، این چیزی است که من سرانجام، یافته ام.
با شوری همانند در پیِ دانش بوده ام؛ آرزو داشته ام که قلبِ انسان ها را ادراک نمایم. آرزومند بوده ام که بدانم چرا ستارگان می درخشند، و کوشیده ام به چگونگیِ توان هایِ فیثاغورثی پی ببرم؛ و توانسته ام اندکی، و نه بیش، از آن را دریابم.
عشق و دانش، تا بدانجا که امکان پذیر بوده، مرا به سویِ آسمان ها بالا برده اند. اما همیشه شفقت و دلسوزی مرا به زمین بازگردانده و پژواکِ فریادهایِ درد و رنجِ انسان، در قلبم طنین انداز می شود. کودکانِ گرسنه یِ قحطی زده، قربانیانِ شکنجه دیده یِ ستمگران، پیرانِ فرتوت که باری سنگین بر دوشِ فرزندانِ خود هستند، و سراسرِ دنیایِ تنهایی و فقر و درد، زندگانیِ آرمانیِ انسانی را مسخره جلوه گر می سازد. آرزو می کنم که از بدی ها بکاهم، اما نمی توانم. از این رو، من هم رنج می برم.
این زندگانیِ من بوده است و من آن را شایسته یِ زیستن یافته ام، و چنانچه فرصتی دیگر دست دهد، باز هم چنان خواهم زیست.
بـرتـرانـد راسـل


********************************************************

» خانه