ایمانِ کافر
برای این که بت پرست نباشی، کافی نیست که بت ها را شکسته باشی؛ بایستی خویِ بت پرستی را ترک گفته باشی. نیچه

Monday, August 16, 2004

راجع به "راجب"
(گفتار زیر را از وبلاگِ دوستِ بسیار عزیزی برداشته ام، و به جز تغییراتِ کوچکی که در آن داده ام، عینن همان است. ابتدا می خواستم تنها لینکش را اینجا بگذارم، اما دلم نیامد)
1 - لحظه ‏ای به واژه یِ "راجب" دقت كنيد. از كجا آمده است؟ آيا اسمِ فاعل "رجب" است؟! نه. اين همان عبارتِ "راجع به" است. ما که اين چنين ياد گرفتيم. حالا در جستجوگرِ گوگل، "راجب" را در صدها سايت ببينيد! من شخصن مدت هایِ زیادی ‏ست در حيرتِ تحولِ سريع در املایِ اين عبارت به سر مي‏برم!
2 - معنیِ "مضموم" چيست ؟ واژه يا حرفی كه حركتِ "ضمه" دارد ؟... اين يكی از معانیِ آن است. معانیِ ديگر آن "مذموم" و "مضمون" است!
3 - در مورد واژه یِ "پاكات" كه با وجودِ حرف "پ" ثابت می شود که عربی نيست، اما جمعِ مكسرِ عربی روی واژه‏ای لاتين است، چه نظری داريد؟ (قابلِ توجهِ آگهی‏ دهندگانی كه بیشتر هم سازمان هایِ دولتی و شركت هایِ معتبر و پرادعا هستند!)
4 - حالا می توانيد كمی بخنديد و برويد. بدرود!
5 - اگر به خواندن ادامه داده‏ ايد، به اين فكر كنيد كه در كنارِ شادمانی به خاطرِ تعدادِ زيادِ كاربران و توليدكنندگانِ اطلاعاتِ اينترنتیِ فارسی، شايد بد نباشد كمی هم نگرانِ آينده یِ زبان فارسی باشيم.
6 - تخمين ميزنم سطحِ تحصيلاتِ بيش از نود در صدِ كاربرانِ اينترنت در ايران، بالاتر از راهنمايی، و سطحِ تحصيلاتِ بيش از نود و پنج در صدِ توليد كنندگانِ اطلاعاتِ فارسی زبانِ اينترنت، بالاتر يا مساویِ ديپلم باشد. پس ما نمی توانيم چنين مسایلی را با كم ‏سوادیِ كاربرانِ اينترنت توجيه كنيم! بلكه برعكس، سوادِ اين افراد كه اغلب پشتِ كنكوری، دانشجو، مهندس، معلم يا دارای تحصيلاتِ دانشگاهی هستند، از متوسطِ سوادِ جامعه بالاتر است. يعني اگر سواد و فرهنگِ اين قشرِ فرهيخته را آيينه یِ كلِ جامعه فرض كنيم، خيلی هم خوش‏ بينانه عمل كرده‏ايم. پس با خوش ‏خيالی بگوييم كه اينترنت، آيينه یِ سواد و فرهنگِ جامعه یِ ماست؛ آيينه‏ ای كه شعار نمی ‏دهد و دروغ نمي گويد و آمارِ جعلی سر هم نمی ‏كند. اما يادمان باشد اوضاعِ كل جامعه، از جامعه یِ اينترنتیِ مان خرابتر است!
خاطره ای يادم آمد: يك روز در شمالِ همين تهران كه پايتختِ كشور است، برایِ خريد روزنامه به يك كيوسکِ روزنامه ‏فروشي رفتم. همان موقع خانمي كه فقير و بی سواد هم به نظر نمی ‏رسيد، از آن روزنامه‏ فروش پرسيد: روزنامه ‏یِ كثيرالانتشار داريد؟ گفت: نه و آن زن رفت. من داشتم از تعجب شاخ در مي‏آوردم. پرسيدم: روزنامه‏ یِ كثيرالانتشار چی هست و چرا گفتی نداری؟ گفت: خيلی از مردم (و فقط موقعِ اعلامِ نتايجِ كنكور) چنين سوالی مي‏پرسند!!!
7 - در مورد فرهنگ: مقايسه یِ بييندگانِ سايت هایِ مسخره و مستهجن، كه صدها يا هزاران برابر سايت هاي مربوط به فرهنگ، اعم از دانش و پژوهش و هنر و دين و اخلاق است، خود گويایِ همه چيز است؛ اما من در ادامه یِ اين بحث، اين موضوع را رها می كنم!
8 - در مورد غلط هایِ رايج در اينترنت، يك نكته یِ غم‏ انگيز قابلِ اشاره است و آن اين كه با جستجو در گوگل مي‏بينيم بسياری از اين دسته ‏گل ها، توسطِ سايت های مربوط به دولت، خبرگزاری ‏ها و روزنامه‏ ها و نشرياتِ رسمي و معتبر، هنرمندان و پژوهشگرانِ دانش و فلسفه و تاريخ و تمدن و... به آب داده شده است. خودتان جستجو كنيد و ببينيد! با واژه هایِ غلطِ "بيمه‏گذار" و "خبرگذاری" شروع كنيد، بد نيست.
9 - نكته یِ ديگر اين كه به دليل ترتيبِ قرار گرفتنِ حروف فارسي رویِ صفحه‏ كليد، اين اشتباهات را نمی توان اشتباهِ تايپی ناميد!!!
10 - نتيجه یِ وحشتناک: جامعه یِ جوان ما در حال كم‏ سواد شدن است! نمي‏گويم كم‏ سواد بوده‏ است، چون مي دانم نبوده‏ است! قابل توجه اين ها: آموزش و پرورش، وزارتِ علوم، فرهنگستان، متوليانِ خودخوانده یِ فرهنگِ جامعه، دوستانِ عزيزی كه فقط دنبالِ پالايش(فيلتر‏كردن) هستند...
11 - اگر كسی می خواهد اين تحقيق را ادامه بدهد، در هنگامِ جستجو در گوگل يادش باشد:
اول اين كه گوگل، واژه‏ هایِ فارسیِ برعكس را هم پيدا ميكند! كه نبايد حساب شود. مثلن من با جستجویِ تساعد (شكل غلط واژه ی تصاعد ) ديدم گوگل عبارتِ "دعاست" را هم حساب كرده است.
دوم اين كه گاهی نويسنده، عمدن واژه ای را غلط نوشته است.
سوم اين كه ممكن است که گوگل، عبارتِ مورد نظر ما را در صفحات زبان ديگری(مثلن عربی) هم پيدا كند، كه نبايد حساب شود.
چهارم اين كه گاهی عبارت يا واژه ی غلطی كه گوگل پيدا و محاسبه می كند، در واقع درست بوده است. مثلا "شبه" شكلِ غلط "شبح" است، اما در عبارت هایِ "شبه‏ رسانا" يا "مسافرتِ يك‏ شبه" درست است، اما گوگل تفاوتِ اين دو را باز نمي‏شناسد.
12 - گزارشِ پژوهش: تقسيم‏ بندیِ غلط های مرسوم در اينترنت (يعني جامعه) از اين قرار است:
12/1: اشتباهات دستوری مانند آوردن "را" در انتهایِ جمله یِ توصيفی ("كتابي كه فرستادی را خواندم"! به جایِ "كتابی را كه فرستادی خواندم") و مانند حذفِ بی موردِ فعل ("به كلانتری اطلاع و ماموران اعزام و مظنون را دستگير كردند"!... البته "ماموران اعزام و موفق به دستگيریِ مظنون شدند" درست است؛ چون فعل اول به دليل يكسان بودن با فعلِ دوم قابلِ حذف است)
توضيح : به نظر من، علاقه یِ مفرط به اين هر دو اشتباه، اوجِِ تفاهمِ آحادِ ملت و دولتِ ما، از خُرد تا كلان است! يعنی گمان نمی ‏كنم در هيچ جایِ ديگر در هيچ موردِ درست يا اشتباهي اينقدر هماهنگ باشيم!
12/2: استفاده یِ بی ‏مورد از واژه ‏هایِ غيرفارسی كه معادلِ فارسیِ مناسب و مرسومی دارند: "سرچ" به جایِ "جستجو"، "ديتا" به جایِ "داده".
توضيح: اصرارِ بی ‏موردِ فرهنگستان و صداوسيما، بر استفاده از واژه هایِ جايگزينی كه دير پيدا شده ‏اند مانند: "رايانه"(به جای "كامپيوتر") و "دورنگار" و "دورنويس" (به جایِ "فَكس". دو تا كلمه! چند نفر به يك نفر؟) و "چرخ‏ بال" و "بال ‏گرد" (به جای "هلیکوپتر")، تاثيرِ عكس دارد.
توضيحِ تصويری: قاچ زين را بچسب، اسب سواری پيشكش.
12/3: سرگرداني در املایِ واژه هایِ خارجی("تلوزيون" يا "تلويزيون") و حتا فارسی("زرتشت" يا "زردشت"، "كوروش" يا "كورش": خوب است كه اين هر دو نفر، آدم هایِ مهمی بوده‏اند! هنوز معلوم نيست اسمشان را بايد چگونه بنويسيم!). جالب اين كه: واژه یِ "كورش" در هر دو شكل آن، 8000 مورد در اينترنت پيدا شد و واژه یِ "خفن"، 9000 مورد! البته به نظرم موفقيت طراحان و كاربرانِ كلمه یِ "خفن" و خصوصياتِ خودِ اين كلمه از نظرِ موسيقيايی و راحتیِ تلفظ و... بايد توسطِ فرهنگستان موردِ بررسي قرار گرفته و در واژه ‏سازی هایِ بعد از اين، استفاده شود؛ تا شاهدِ اختراعاتی مانندِ عبارتِ "خودروِ بزرگِ جمعی" (به جایِ "اتوبوس") نباشيم.
12/4: اشتباهاتِ مربوط به نحوه یِ تلفظ: "راجب" (به جایِ "راجع به". 1800 مورد در اينترنت پيدا شد)، "دردودل"(به جایِ "دردِ دل")، "دردوسر"(به جایِ "دردسر")، "بالطبع"(به جایِ "بالتبع". البته هر دو عبارت درستند، ولی معانی متفاوت دارند. "بالطبع" يعني "طبيعتن" و "بالتبع" يعني "در نتيجه")
12/5: عبارت های پوچ و مسخره: "لازم به ذكر است"(به جایِ "شايان يادآوری است". دوستان عزيزی كه همچنان مايلند طرفدارِ "لازم به ذكر" باشند، بهتر است دستِ کم رویِ حرفِ "ک"، علامتِ ساكن بگذارند)، "ايفاد مي‏گردد"(به جایِ "تقديم می شود")، "حول و حوش"( به جایِ "پيرامون". ضمنن اين عبارت، شبيهِ "حولِ وحوش" به معنیِ "اطراف وحشی ها" است!)
12/6: واژه هایِ فارسی كه به صورتِ عربی تغيير می يابند: "بی ‏رويه"، "خوبيت"، "گاهن"، "گزارشات"(16000مورد!)، "پيشنهادات"(37000مورد!)، "پاكات".
12/7: واژه در معنیِ غير درست: "پليس به او مظنون شد" يا "مشكوك شد"(به جایِ "پليس به او ظنين شد").
12/8: املایِ غلطِ واژه ها(اكثرن در مورد واژه هایِ عربی، و نشان ‏دهنده یِ اين كه آموزشِ آموزگارانِ زبانِ عربی در مدارسِ راهنمايی و دبيرستان، بازدهی ای در حدِ صفر دارد!):
"دسته من"! يا "كتابه تو"!(به جایِ "دست من" و "كتاب تو": اين اشتباه به گونه ای غريب در حالِ گسترش است. عبارتِ "وبلاگه من" را جستجو كنيد و ببينيد!)،
"متغيير"(متغير)، "مرحم"(مرهم)، "توجيح"(توجيه)، "حظور"(حضور)، "طلقی"(تلقی)، "مضموم"("مذموم" يا "مضمون"!)، "تعوری"("تئوری")، "زره"(به جایِ "ذره")، "مرغوم"(مرقوم)، "خاروبار"(خواربار)، "حول شدن"(هول شدن)، "اجهاف"(اجحاف)، "مغابله"(مقابله)، "شباحت"(شباهت)، "ملاحزه"(ملاحظه)، "غيافه"(قيافه)، "مغايسه"(مقايسه)، "منازره"(مناظره)، "نامهرم"(نامحرم)، "تساعد"(تصاعد)، "شبه"(به جایِ "شبح").
"سپاس‏ گذار" و "بيمه‏ گذار" و "خبر‏گذاری" و "خدمت‏ گذار" و "نمازگذار" و "گذارش"(كه بايد با "گزار" نوشته شوند. چون فعل "گزاشتن" معنیِ "به جای آوردن" و "گذاشتن" معنیِ "قراردادن" يا "اجازه دادن" مي‏دهد. ضمنن اشتباه در جهتِ عكس هم ديده مي‏شود. "گذشتن" هم با اين دوتا فرق مي كند؛ پس "گذار" يا "گزار" به جایِ "گذر" غلط است: "اگر گذارت اين ‏طرف افتاد").
يك پيشنهاد: آموزگارانِ زبانِ عربی، به جاي اين همه تاكيد بر صرفِ فعل هایِ معتل و اعرابِ واژه ها در جمله هایِ عربي، اندککی هم دانش‏آموزان را با ريشه یِ واژه هایِ عربي كه واردِ فارسي شده اند(و بسياری هم در اصل از فارسی گرفته شده‏ اند)، آشنا كنند. مثلن "كالبد" فارسي كه در عربي به صورتِ "قالب" درآمده است؛ "كانون" كه به صورتِ "قانون" واردِ عربی شده است؛ "پرديس" كه به صورتِ "فردوس" وارد زبان عربي شده ‏است. آموزگارانِ ادبياتِ فارسی، به جایِ واداشتنِ بچه‏ها به حفظِ تاريخِ تولد و مرگ آدمها و نامِ كتاب هايشان و معاصرانشان، قدری آنان را با ريشه و لطافت و زيبايیِ واژه هایِ فارسیِ سره آشنا كنند:
"شهريار" يعنی "يارِ مردمِ شهر"، "پروردگار" يعنی "پرورش‏دهنده"...



********************************************************

» خانه