ایمانِ کافر
برای این که بت پرست نباشی، کافی نیست که بت ها را شکسته باشی؛ بایستی خویِ بت پرستی را ترک گفته باشی. نیچه

Saturday, April 26, 2003

بهروز صوراسرافیل، دلقکی به تمام معناست! می گویید نه؟ چند دقیقه ای به تماشایش بنشینید که در تلویزیون آزادی، چه آسمان ریسمان هایی به هم می بافد، تا بلکه قطره اشکی را ازگوشه ی چشمِ چند سرتیپ و سرهنگ دورانِ شاه جاری کند.
و البته، زیباترین قسمت ماجرا، شیوه ی سخن گفتن اوست که با به کارگیری ادبیات کیهانِ وطنی، اهتمام تمام دارد تا مخاطب را به این باور برساند که تنها او و همفکرانش برحقند و لاغیر.
من همینجا به تمامی کارکنان تلویزیون پارس به خاطر باز شدن کانال تلویزیونی آزادی تبریک می گویم! چرا که پس از باز شدن کانال آزادی، این جناب دلقک که ذکرش پیشتر رفت، به تلویزیون آزادی نقل مکان کرد!
امروز هم البته با پخش آهنگِ ( سرود؟ ) جدیدی، همه را شگفت زده کرد که در آن، تصویرهایی از شاه در دوران پادشاهیش به نمایش گذاشته می شد؛ و جای به جای آن، کسانی را نشان می داد که به پابوسی یا دست بوسیِ شاه مشغولند! و نیز خواننده ی محترم که با لحنی سوزناک، سخن از از دست دادن پدر خویش می گفت!!!
نظر به این که صدای این خواننده، نه به صدای رضا پهلوی می ماند، و نه به صدای اخوی خردتر ایشان، نگارنده به این فکر فرو رفت که نکند که شاه فقید، سر و سری با والده یِ محترمه و مکرمه ی این خواننده ی خوش ذوق و خوش صدای ما داشته است!
... و حکایت همچنان باقیست!
به قول دایی جان ناپلئون که خود از قول ناپلئون می گفت: « چیزی که نهایت ندارد، خریت است! »
راست می گفت انگار!


********************************************************

Wednesday, April 16, 2003

چه مردمانِ مهربان و دلسوزی هستیم ما!
دیشب با دوستی از ایران تماس داشتم، و از دوستِ مشترک دیگری که همین اطراف زندگی می کند، سخن به میان آمد. و این پرسش که چرا پس از چند سال که از ازدواجش گذشته، هنوز فرزندی ندارد.
دوستِ خوبم می گفت که پیغام بده که در ایران پشت سرشان می گویند که نمی توانند بچه دار شوند...

تا به حال هیچ مجلسِ عروسی ای در ایران دیده اید که بی حرف و حدیث، و با خوشی به پایان برسد؟ من که ندیده ام!
اگر مجلس ساده ای برگزار شود، زوج خوشبختِ ما، به خساست، گدا بودن!، کنسی...، و لقب هایی از این دست متهم می شوند. اگر مجلسِ عروسی پرخرجی بگیرند، به این که می خواهند پولشان را به رخ دیگران بکشند، متهم می شوند ( که این حرف، رنگی از حقیقت را هم دارد! )،
یا سخن هایی این چنینی:
دیدید که عکاس از ما کمتر عکس گرفت؟ دیدید که دیر از ما دعوت کردند که عکس بگیریم؟ کباب ها خشک یا شور یا ... بود! به ما که کیک نرسید! فیلمبردار فقط از آن ها فیلم می گرفت!
...
حالا حکایتِ همان دوست ماست که می خواهد اول درسش را تمام کند و کارش را به سرانجامی برساند و پس از آن بچه دار شود. و شاید هم از نظر روحی، هنوز آمادگیِ بچه دار شدن را ندارد ( و شاید دلیل های دیگری داشته باشد ).
اما مگر هموطنانِ دلسوز و کاسه یِ از آش داغتر ما رضایت می دهند؟ اَبدَن! ما ملتِ مهربان و دلسوزی هستیم. اَصلَن هم فضول و بیکار نیستیم!


********************************************************

Tuesday, April 15, 2003

با این همه کار، جدن نمی دانم برای به روز نگاه داشتن وبلاگ چه کنم!
بسیاری نوشته ها که هر روزه سر کار می نوشتم، به دلیل گذشتن زمان مناسب چاپشان، به بایگانی سپرده شدند!
در چند روز آینده به دنبال کامپیوتر دست دوم خواهم گشت تا به سرِکار ببرم و در آن جا مطلب ها را تایپ کنم!


********************************************************

Tuesday, April 08, 2003

خبرنامه یِ گویا نوشته ی جدیدِ مرتضا مردیها را که پیشتر در صفحه هایِ داخلی چاپ شده بود، این بار از منبعی دیگر ( ماهنامه آفتاب ) نقل کرده و البته به دلیلِ اهمیت زیادِ این نوشته، آن را در صفحه نخست خود قرار داده اند.
خواندن این نوشته را، به همه توصیه می کنم و البته داوری بر عهده یِ خود شماست!


********************************************************

Sunday, April 06, 2003

نقش خداوند در قرآن بعنوان كارگزار روابط عمومي پيغمبر
بازشناسی قرآن صفحات 207- 214
خداوند در نقش كارگزار روابط عمومي پيغمبر، به زنان محمد درس پيغمبرداري، و به مسلمانان درس آداب معاشرت با پيغمبر و زنان او را ميدهد؛ به محمد امتيازات استثنايي براي رفتار و آميزش با زنانش تفويض و براي نوبت همخوابگي محمد با زنانش فرمان صادر ميكند.
در آيات زير، خداوند از يك طرف به پيغمبرش آئين زناشويي و طرز رفتار با زنانش را مي آموزد و در اينباره بطور استثنايي مزايايي براي او قائل ميشود كه ساير مسلمانان و مومنان بايد از آنها محروم بمانند، و از دگر سو به زنان پيغمبر آداب معاشرت با ديگران و مخصوصا" چگونگي رفتار با پيغمبر را درس ميدهد و به آنها توصيه ميكند كه اگر مرتكب گناه شوند، در دنياي اخروي مجازاتشان دو برابر زنان عادي بوده و اگر از پيغمبر اطاعت كنند، پاداششان دو برابر زنان ديگر خواهد بود.
آيات زير حاكي است كه زنان پيغمبر براي رستگاري در دنياي اخروي بايد مطيع و منقاد محمد بوده و خود را وقت خواستهاي انساني او كنند. آيات 28 تا 34 سوره احزاب ميگويد:
(( اي پيغمبر به زنان خود بگو اگر شما طالب زيب و زيور زندگي دنيا هستيد، بياييد تا من مهر شما را پرداخته و همه را به خوبي و خرسندي طلاق دهم. و اگر طالب خدا و رسول و مشتاق زندگي آخرت هستيد، همانا خدا به نيكوكاران از شما زنان، پاداشي عظيم عطا خواهد كرد. اي زنان پيغمبر، هركدام از شما كه دانسته كار ناروايي مرتكب شود، او را دوبرابر ديگران عذاب كنند و اين بر خدا آسان است. و هركه از شما مطيع فرمان خدا و رسول باشد و نيكوكار شود، پاداشش دوبار عطا كنيم و براي او روزي بسيار نيكو مهيا سازيم. اي زنان پيغمبر، شما مانند ساير زنان نيستيد. شما بايد از خدا بترسيد. پس با مردان به نرمي و نازكي صحبت نكنيد و نماز بپا داريد و زكوة مال به فقيران بدهيد و خدا و رسول را اطاعت كنيد. ))
آيات 50 تا 53 سوره احزاب در چنان سطح ناهنجاري تنظيم شده كه انسان به شگفتي ميافتد كه چگونه خداوند عالم با جبروت لاهوتي اش به امور جنسي و زناشويي پيغمبر پرداخته و براي نوبت همخوابگي محمد با زنانش قاعده وضع ميكند. آيات شماره 50 و 52 سوره احزاب قبلا" در صفحات 203 و 204 اين كتاب شرح داده شده و مدلول آيه 51 سوره مذكور به شرح زير است:
(( تو اي رسول، در همبستر شدن با زنهاي خود لازم نيست نوبت را مراعات كني. هريك از زنانت را ميل داري، نوبتش را عقب بيانداز و هريك از آنها را از خود راندي، باز ميتواني او را نزد خود بخواني. اين موضوع باعث شادماني دل و روشني ديده آنها خواهد شد و هرگز هيچيك از آنها نبايد از آنچه تو ميل ميكني، ناراضي و محزون باشند، بلكه همه بايد به آنچه كه تو به آنها عطا ميكني، خشنود باشند...))
يكي از مواردي كه شان قرآن، كتاب آسماني خاتم الانبيا را از شمار كلام الهي خارج ميكند، موضوع داستان ماريه قبطيه يكي از زنان محمد است. شرح موضوع بدين قرار است كه روزي حفصه، دختر عمر و يكي از زنان پيامبر، با اجازه او به خانه پدرش رفت. محمد در غياب حفصه، يكي ديگر از زنانش را كه ماريه قبطيه نام داشت و سياهپوست بود و او را از مصر بعنوان هديه براي محمد فرستاده بودند، به اطاق حفصه برد و با او همبستر شد. حفصه بعلت خاصي زودتر از موعود مقرر به خانه مراجعت كرد و متوجه گرديد كه محمد با ماريه همبستر شده است. لذا فرياد برآورد كه چرا نوبت او را به كنيز سياهي داده و بدين وسيله سبب هتك آبروي او نزد ساير زنانش شده است. محمد براي راضي كردن حفصه اظهار داشت ماريه را بر خود حرام ميكند و در ضمن از حفصه خواست كه اين راز را نزد خود محفوظ نگهدارد و در اين باره با كسي سخن نگويد. حفصه فورا" موضوع را به عايشه اطلاع داد و عايشه نيز در اينباره با محمد صحبت كرد. محمد براي عايشه سوگند خورد كه ماريه را بر خود حرام خواهد كرد. سپس خداوند در تعقيب واقعه مذكور، آيه اول سوره تحريم را به شرح زير بر محمد نازل كرد:
(( اي پيغمبر، براي چه آن را خدا براي تو حلال كرده، براي خشنود كردن زنانت بر خود حرام كردي و خداوند آمرزنده و مهربان است. ))
"ديدرو" نوشته است: محمد بيشتر از هر فرد بشر كه تا كنون در اين دنيا زيسته است به زنان علاقمند بود و همچنين بيشتر از هر فرد ديگر بشر با برهان و منطق آشكار دشمني ميورزيد.
حاصل بحث آنست كه بر طبق آيات مذكور سوره احزاب، حقوق محمد درباره زنان از ساير مومنان وسيعتر است و وي بعنوان پيامبر خدا بر طبق آيات قرآن و فرمان خدا مجاز شده است از مزاياي زير بطور استثنايي استفاده كند:
1- بيشتر از 4 زن عقدي ميتواند داشته باشد. (آيه 50 سوره احزاب)
2- محمد ميتواند با خويشاوندانش كه با وي مهاجرت كردند، ازدواج كند. (آيه 50 سوره احزاب)
3- ميتواند هر زن مومنه اي كه خود را بدون مهريه و شهود به او عرضه كند بعنوان همسر بپذيرد (آيه 50 سوره احزاب)
4- از رعايت عدالت و شناختن حق تساوي براي زنان خود معاف است. (آيه 51 سوره احزاب)
5- نوبت همخوابگي با زنانش را بهر نحوي كه صلاح بداند ميتواند تنظيم و يا مقدم و موخر سازد. (آيه 51 سوره احزاب)
6- در زنبارگي نسبت به ساير مومنان برتري خواهد داشت. (آيه 6 سوره احزاب)
7- پس از مرگ وي، كسي حق ازدواج با زنانش را ندارد. (آيه 53 سوره احزاب)
8- زنان وي حق تقاضاي نفقه بيشتر ندارند. (آيه 51 سوره احزاب)
9- زنان محمد نبايد بر مردم ظاهر شوند و از پشت پرده بايد با مردم صحبت كنند. (آيه 53 سوره احزاب)
10- از زينتهاي متداول دوران جاهليت بايد خودداري كنند. (آيه 33 سوره احزاب)
11- از نوبتي كه محمد براي همبستر شدن با آنها قائل ميشود، بايد راضي باشند. (آيه 51 سوره احزاب)
12- زنان پيغمبر در صورت ارتكاب اعمال ناشايست دوبرابر زنان عادي مجازات و در صورت اقدام به عمل شايسته، دوبرابر پاداش داده ميشوند. (آيه 30 سوره احزاب)
در آيات زير خداوند عالم كه يكي از 99 لقبش ملك القدوس ميباشد، در نقش كارگزار روابط عمومي و تشريفاتي محمد در قرآن ظاهر ميشود و به مسلمانان درس چگونگي سخن گفتن و معاشرت كردن با پيغمبر و همچنين با همسران او را ميدهد.
آيات 1 تا 5 سوره حجرات درباره موضوع فوق حاكي است:
(( اي كساني كه ايمان آورده ايد، بر خدا و رسول تقدم مجوييد و از خدا بترسيد كه خداوند شنوا و داناست... صدايتان را از صداي پيغمبر بلندتر نكنيد و با او بلند صحبت نكنيد، همچنانكه با يكديگر بلند صحبت ميكنيد تا اعمال نيكتان باطل نشود و شما آن را نفهميد. كساني كه در حضور پيغمبر آرام صحبت ميكنند، خدا در واقع قلوبشان را براي تقوا آزموده است و آمرزش و پاداش عظيم نصيب آنها كرده است. آنهايي كه ترا از پشت خانه ات بصداي بلند ميخوانند، اغلب افراد بيشعور و بي عقل هستند؛ و اگر آنها صبر ميكردند تا خودت از خانه خارج شوي، برايشان بهتر بود و خداوند آمرزنده و مهربان است. ))
آيه 62 سوره نور:
(( مومنان حقيقي آنهايي هستند كه به خدا و رسولش ايمان كامل دارند و هرگاه در كاري كه حضورشان نزد رسول لازم باشد، با او جمع شوند؛ تا اجازه نگيرند، از محضر رسول بيرون نميروند؛ و اي پيغمبر آنان كه از تو اجازه ميگيرند، در واقع اهل ايمان به خدا و رسول هستند، پس چون از تو اجازه خواهند كه بعضي مشاغل و امور خود را انجام دهند، به هركس كه ميل داري اجازه بده و براي آنها از خدا طلب آمرزش كن كه خدا بسيار آمرزنده و مهربان است. ))
آيه 63 سوره نور:
(( هنگامي كه ميخواهيد پيغمبر را صدا بزنيد، او را مانند موقعي كه يكديگر را بين خودتان ميخوانيد، صدا نزنيد... ))
در آيه 53 سوره احزاب، خداوند تشريفات چگونگی ورود به منزل پيغمبر، غذا خوردن سر سفره پيغمبر، آداب صحبت كردن با زنان پيغمبر را به مردم مي آموزد و ازدواج با زنان پيغمبر را پس از مرگ او قدغن ميكند.
متن آيه 53 سوره احزاب به شرح زير است:
(( اي كساني كه ايمان آورده ايد، به خانه پيغمبر داخل نشويد مگر او اجازه دهد و بر سفره طعامش دعوت كند. در آن حال نيز نبايد زودتر از وقت آمده و به ظروف غذا چشم انتظار گشائيد، بلكه موقعي كه دعوت شده ايد بياييد و موقعي كه غذا تناول كرديد، زود پي كار خود برويد نه اينكه آنجا براي سرگرمي و صحبت باقي بمانيد كه اين كار پيغمبر را آزار ميدهد و او از شرم به شما چيزي نميگويد، ولي خدا از اظهار واقعيت به شما شرم ندارد. و هرگاه از زنان رسول متاعي ميطلبيد، از پس پرده طلب كنيد كه حجاب براي پاكيزه نگهداشتن دلهاي شما و آنها بهتر است و هرگز رسول خدا را نيازاريد و پس از وفات او هيچگاه با همسرانش ازدواج نكنيد كه اين كار گناهي بزرگ است. ))
اگرچه محمد از مردان نامدار تاريخ بشمار ميرود، ولي لااقل مدلول آياتي را كه در اين فصل تشريح شد، ميتوان دليل ضعف بعضي از خصوصيات رواني او دانست. محمد با تمامي نيروي شگرف ذهني و قدرت فساينده اي كه در رهبري مردم شبه جزيره عربستان و بسيج آنها براي جهانگيري تحت لواي دين داشته، معهذا بنظر ميرسد كه توانايي ذاتي براي كنترل منش و رفتار پيروانش را نداشته است. به همين دليل است كه بجاي اينكه با كاربرد روشهاي موثر، منش و اخلاقيات فردي و اجتماعي پيروانش را در جهت حصول اهداف سياسي اش قالب ريزي كند، پيوسته در كالبد خدايی که در ذهنش ساخته است فرو ميرود، از قول او به پيروان خود پند و اندرز ميدهد و كوشش ميكند با قدرت لايتناهي خدايي كه خود را پيغمبر او معرفي كرده، در مردم نفوذ و آنها را وادار به اطاعت از خواستهايش بكند. از اينروست كه ميبينيم در تدوين بعضي از احكام و مطالب قرآن، شان خدا (الله) را در حد يك انسان بي اراده و از لحاظ فكري سست بنياد پائين آورده است. بدين ترتيب خدايي كه بايد دانا به اسرار آشكار و نهان عالم خلقت بوده و در سطح الوهيت و جبروتي اش به ارشاد و هدايت بندگان ضعيفش بپردازد، در نقش يك عامل بي اراده تشريفاتي در قرآن ظاهر ميشود و درباره زندگي خصوصي و فردي محمد از قبيل چگونگي ورود به خانه محمد، سخن گفتن و معاشرت كردن با او، غذا خوردن در خانه پيغمبر، آداب رفتار با زنهاي محمد و نوبت همخوابگي محمد با زنانش بحث ميكند.
از طرف ديگر محمد در تمامي مطالب قرآن كوشش كرده است آيات و مطالب قرآن را بعنوان كلام خدا در سطحي وضع كند كه مافوق ذهنيت بشر بوده و دليل و حجت پيامبري او، و يا بعبارت ديگر بعنوان معجزه پيامبري اش، به پيروان اسلام قابله ارائه باشد؛ اما با اشتباهاتي كه در تدوين بيشتر مطالب قرآن و مخصوصا" آياتي كه در اين فصل ذكر شد، بكار برده است، نه تنها خود را از شمار بزرگ فكران بشري خارج ميكند، بلكه نقاط ضعف رواني خود را نيز آشكار ميسازد. زيرا هنگامي كه در قسمت آخر آيه 53 سوره احزاب، خدا به مردم دستور ميدهد (بعد از وفات پيغمبر با زنانش ازدواج نكنند)، در واقع خود را آنچنان خودخواه، حسود و بنده احساساتش معرفي ميكند كه نه تنها در زمان حيات، بلكه پس از مرگ نيز نميتواند فكر كند كه زنهايش به عقد ازدواج مردان ديگر درآيند. بعبارت ديگر محمد نه تنها در زمان حيات گروهي از زنان را در حرمسرايش مقيد ساخته و آنها را آلت هوسهاي نفساني اش قرار ميدهد، بلكه آنقدر خودخواه، حسود و ضعيف النفس است كه حتي پس از مرگش نيز حاضر نيست زنانش از يك زندگي نسبي آزاد انساني برخوردار باشند.
بر گرفته از تارنمایِ « کـافـر »


********************************************************

Saturday, April 05, 2003

درباره یِ مقاله یِ نیما راشدان، بزودی شرحی خواهم نوشت؛ و نیز مقاله ای که خودم هم در این باره نوشته ام، چاپ خواهم کرد. ضمن اینکه توجه دوستان را به مقاله هایِ مسعود بهنود، مرتضا مردیها و علیرضا نوری زاده ( در همین رابطه ) جلب می کنم.


نیما راشدان:
مخالفان جنگ ايالات متحده آمريکا عليه عراق مي گويند :

استدلال ۱ : « بمبهای آمريکايی زنان، کودکان و غيرنظاميان عراقی را هدف قرار داده اند.»
استدلال 2 : «صدام بايد برکنار شود اما نه به دست افرادی نظير ديک چنی، رامسفلد و ولفوويتز»
استدلال ۳ : «دمکراسی مفهومی درونزا، ملی و بومی است»
دنباله یِ مقاله


********************************************************

Friday, April 04, 2003

الن اسکيولينو گزارشگر نيويورک تايمز در تهران، گفتگويی با زهرا اشراقی نوه ی دختری آيت الله خمينی داشته است که در شماره ی امروز اين روزنامه با عنوانِ: دختر انقلاب ايران، با چادر مبارزه مي‌کند، به چاپ رسيده است. دنباله ی مقاله



********************************************************

Thursday, April 03, 2003

دوستِ خوبم مزدک، در وبلاگِ خود متنی را نوشته بود، که مرا به یادِ خاطره ای انداخت. و آن خاطره، این بود:
چند سالِ پیش، هنگامی که زمانِ کوتاهی در کشور پاکستان بودم، دوره یِ آموزشِ دستور زبان فارسی برایِ برخی از دوستانِ افغانی که همگی در کادر آموزشیِ چند مرکز آموزشی مشغول به کار بودند، برگزار کردم. در کنارِ این دوره یِ آموزشی کوتاه مدت، در بیشتر شب ها، جلسه های شعرخوانی نیز برگزار می شد، که در آن ها، هم به شعر کهن، و هم به شعر نو پرداخته می شد. در یکی از آن شب هایِ شعرخوانی که در خانه یِ مدیر یکی از مدرسه های افغانی برگزار می شد، اتفاقن کسی که مسئول آوردنِ کتاب های شعرِ در نظرگرفته شده برایِ آن شب بود، به جلسه نیامده بود؛ و ما از سر ناچاری، از میزبان که اتفاقن پزشکِ مشهوری هم بود، تقاضا کردیم که کتابِ شعری برایِ آن شب به ما به امانت دهد.
ایشان فرمودند که به دلیلِ اسباب کشی از آن محل، تمامی کتاب هایشان را به محلِ دیگری فرستاده اند، و تنها کتابِ موجود در خانه، کتابِ اشعارِ حضرتِ امام!!! است. و البته من که تصور نمی کردم که حرفِ این دوستِ هَزاره یِ ما، چیزی به جز یک شوخی باشد، شروع به توضیح دادن درباره یِ این کتاب کردم با چنین مضمون و برهان هایی (نقل به مضمون):
این آقایِ امامِ راحل، در تمامیِ عمر طولانیِ خود، بسیار به ندرت موفق شد که یک جمله یِ فارسیِ سلیس و روان و با رعایت قانون های ادب فارسی بگوید و شیوه یِ سخن گفتنِ ایشان، همواره دست مایه یِ جوک ها و لطیفه هایِ عامیانه بوده است. نمونه یِ عینی و تجربیِ خودِ من:
در دورانِ دانشجویی، معمولن تفریحِ آخرِ هفته یِ من و دوستانم، کوه پیمایی در ارتفاعاتِ شمالِ تهران بود. مینی بوس هایی که مسیرِ تجریش-درکه را می رفتند، از کنارِ دیوارِ دانشگاهِ شهید ملی! (بهشتی) رد می شدند؛ و بر رویِ یکی از این دیوارها، این جمله از امامِ راحل با عظمتِ تمام نوشته شده بود :
« اسلام و قرآنِ کریم آمده، تا انسان را به همه یِ ابعادی که در انسان است، برسانند او را » !!!
اکنون پرسش اینجاست که کسی که در شیوه یِ سخن گفتنش تا بدین پایه بدور از رعایت اصول بنیادیِ زبانِ فارسی بوده است، چگونه به یکباره و یکشبه، شاعری توانمند می تواند شد؟ و اساسن چگونه است که در طولِ زندگیِ ایشان و تا پیش از مرگشان، نه خود، و نه هیچ کسی به پایه یِ نبوغ و استعدادِ شعرسراییِ ایشان پی نبرده و کوچکترین اشاره ای نکرده؛ و اکنون پس از مرگ، به یکباره دیوان شعرشان به زیورِ طبع آراسته می شود؟
و نیک بنگریم، به راحتی در برخی از شعرهای این کتاب، ردپایِ برخی از شاعرانِ همین سال ها را می توان گرفت؛ همچون حمید سبزواری و شهریار ( لطفن طرفدارانِ سینه چاکِ این دو شاعر، از گروگانگیری به سبکِ دانشجویانِ خط امام، خودداری فرمایند! چون این تنها حدس و گمان من است، و بر پایه یِ آشانیی ام با سبک و روشِ این دو شاعر بدان رسیده ام؛ و هیچ مدرکی در دست ندارم. تازه اگر هم درستیِ این گمانه زنی معلوم شود، باز هم معلوم نیست که آیا این کار با رضایتِ این شاعران انجام شده یا خیر ).
( پایانِ نقلِ قول از خودم! )
البته این دوستِ افغان/هزاره/پزشک/معلم ما، تا اینجا را تنها تاب آورد، و ضمن دعوتِ من به بیرون از خانه، نخست به من یاد آوری کرد که چون من میهمانِ ایشان بوده ام، از نظرِ اخلاقی و سنتی، ناراحت کردن و آزار دادنِ من در حریمِ خانه یِ ایشان (میزبان)، کاری ناپسند بوده؛ و ایشان مرا به خارج از خانه دعوت کرده اند تا در آن جا سر این حقیر را با چاقویِ آشپزخانه ببرند! (باور کنید که شوخی نمی کنم). این که من چگونه با پادرمیانیِ ریش سفیدان و دوستان از چنگِ این دوست عزیز گریختم، خود البته حدیثِ دیگریست!
...
خاطره ای جالب که نه ، اما فرموش نشدنی برایِ من بود! شما چه فکر می کنید؟



********************************************************

Wednesday, April 02, 2003

هر چه داریم از محرم و صفر است.
امام خمینی.
به خاطر همه یِ چیزهایی که داریم، ماه محرم و صفر را پاس میداریم. جوانان بیکار، فقر، فحشا، تورم، گرانی، دختران فراری، معلولان جنگی، شهرهای ویران شده به وسیله ی جنگ، کم شدن سهم ایران از دریای خزر، موجی های دیوانه؛ بدهی های خارجی، منزوی شدن از دنیا، از دست دادن عزت خود در پیش جهانیان، شناخته شدن به عنوان یک کشور تروریستی، کودکان خیابانی، اعتیاد، فرار مغزها، اعدام های دسته جمعی، بسته شدن روزنامه ها، قتل های زنجیری، زنان بیوه شده، کودکان یتیم، مادران داغدار، حبس دگراندیشان، دستگیرشدن منتقدان سینما، از بین رفتن آثار باستانی مثل مجسمه های حمام گنجعلی خان، بعضی از آثار تخت جمشید و ...جایگزین شدن فرهنگ عزاداری بجای جشن های سده و مهرگان و.....پارتی بازی های اداری، بالا رفتن درصد طلاق، از بین رفتن داستان های شاهنامه از کتاب های دبستانی، زیاد شدن سرقت ها و قتل ها، ....این رشته سر دراز دارد.
با تشکر و سپاس از امام خمینی به خاطر یاد آوری فرهنگ عاشورا و همه نعمت هایی که به واسطه آن به ما ارزانی شده است.
برگرفته از « زن از ریشه ی زندگی »


نوشته ای بسیار جالب و با مفهومی عمیق، اما با زبانی بسیار ساده و خودمانی نوشته این دوستِ ما؛ و هر چه فکر کردم، حیفم آمد آن را در وبلاگِ خودم نیاورم. سر و تهش را هم نمی توانستم بزنم، چون مفهوم آن، یکسره از دست می رفت:
بچه تر از الان كه بودم آدمها رو بد جوري قضاوت مي كردم، بيرحمانه اين كار رو مي كردم و برام مهم نبود كه طرف اين موضوع رو بفهمه.
مثلاً تو مدرسمون يكي بود كه همه مي دونستن كه با دوست پسرش Sex داره، من مي گفتم وضعش خرابه،
چند سال بعد فهميدم كه يكي از بچه ها Joint مي زنه، مي گفتم وضعش خرابه،
چند سال بعد فهميدم فلاني كه دوست پسر فابريك داره يكي ديگه رو بوسيده، گفتم وضعش خرابه،
چند سال بعدش فهميدم كه يكي از آشناها كه شوهر داره تو اين فكره كه خيانت هم عالمي داره، گفتم اين يكي جنده است،
------------------------------------------------------
الان كه به خودم نگاه مي كنم مي بينم كه با دوست پسرم Sex داشته ام، Joint زده ام، دوست پسر هم كه داشته ام يكي ديگه رو بوسيده ام، شوهر هم كه داشتم فكر مي كردم كه خيانت كردن هم مي تونه جالب باشه.
-----------------------------------------------------
الان كه يكي رو مي بينم كه شوهر داره و با يه دختري رابطه ي مشكوكي داره ديگه مي گم يوني لطفاً خفه شو كه چون لابد تو پتياره يه روزي اين كار رو هم مي كني.
----------------------------------------------------
وقتي آدم فلش بك مي كنه و به زندگيش نگاه مي كنه كلي چيزهاي عجيب و غريب پيدا مي كنه، حالا ديگه من دست از قضاوت آدمها برداشته ام و تازه آدمها شروع كرده اند به قضاوت من، كلي بايد سعي كنم كه برام مهم نباشه، ديشب يكي بهم گفت تو بايد اين رو بپذيري كه از امروز به بعد در اكثر جاهاي جامعه مطلقه به حساب مي يايي، وقتي اين رو شنيدم احساس كردم كه قرمز شده ام ولي الان دارم فكر مي كنم كه آره همينه و من بايد بهش عادت كنم. تو جامه ي ما مهم نيست كه تو ازدواج كرده اي يا فقط عقد كرده اي. طلاق، طلاقه.
---------------------------------------------------
يه روزي وقتي مي گفتن كه فلاني طلاق گرفته و حالا با فلاني دوست شده خود همين منه ان مي گفتم اي پتياره.
حالا هم بايد تاوان اين كارها رو پس بدم يعني يا بايد تنها بمونم و يا بايد بذارم مردم بگن اي پتياره.



********************************************************

Tuesday, April 01, 2003

راستش را بخواهید، در تمام طولِ عمرم، فقط 3 بار به کسی حسادت کرده ام! به این معنی که به توانایی ها و یا ویژگی هایِ رفتاریِ این 3 نفر، غبطه خورده ام! دو نفر از اینان را شاید بیش و کم بشناسید: یکی دانشمندِ آمریکاییِ روسی الاصلی بود به نامِ ایزاک آسیموف، که نبوغ و تواناییِ منحصر به فردی داشت برای بیان پیچیده ترین مسایل علمی،در ساده ترین شکل ممکن. دوم احمد شاملو بود که به گمانم برای فارسی زبانان، نیازی به شناساندن ندارد. این هر دو را، شوربختانه، از نزدیک ندیدم و هر دو نیز، به دارِ فانی پیوستند و دارِ باقی را به وداعی، فرا پشت نهادند! سومی اما، نیکبختانه، و در نهایتِ افتخارِ من، نزدیکترین دوستِ تمامِ زندگی ام بوده. شاعری توانمند، که گاهی شعر هایش، از زیبایی، خودش را می مانند. و از بختِ خوش، دو سه روزیست که شعرهایش را با دیگران به قسمت کردن گذاشته. توضیحِ بیشتری را ضروری نمی دانم. واژه هایِ سرشار از مهرش، خود گویاترند.شعرهایِ ساده و بی آلایشِ این ساده دل را خود بخوانید و به تماشایِ دنیا از نگاهِ زیبایِ او بنشینید.


********************************************************

» خانه